چهره پنهان امامِ شهید (واکاوی زوایای کشف نشده از مدیریت استراتژیکِ تحول اباعبدالله (ع))

  • توسط admin
  • 6 قبل
  • 484
  • 0

محمد آکوچکیان/ روزنامه ی سراسری نسل فردا / روزی از فیلسوف بزرگی شنیدم که «هر چه یک قیام بزرگ نیاز دارد، در ماجرا عاشورا هست». لذا من دوست دارم که به‌جای ماجرا یا واقعه، نام افسانه را برای آن انتخاب کنم. نه برای تخیلی یا توهمی دانستن آن. بلکه برای اینکه از میان گردوغبار توجه محض به ماجرای جنگی نیم روزه، عظمتی را می‌بینم که چنان بزرگ‌تر از فهم بشریت است که بیشتر به افسانه می‌ماند تا واقعیت؛ و این کاری بود که حسین (ع) انجام داد.

مجموع کارهایی که اباعبدالله از ابتدای حرکت انجام داد را به نسبت ماجرای روز عاشورا با تمام عظمتش، بسیار بزرگ‌تر می‌دانم. ما امروزه در کلاس‌های درس مدیریت تلاش می‌کنیم تا از میان رفتارها و رویدادها، نمونه هائی برای فهماندن اصول مدیریت استراتژیک به دانشجویان عرضه کنیم. همواره می گوئیم که با مطالعه رفتار موفق‌ترین استراتژیستها به این اصول رسیده‌ایم؛ و اینجا مردی را می‌بینیم که رفتارش در تخیل انسان نمی‌گنجد. آن‌هم ۱۴۰۰ سال پیش. اجازه بدهید عنوان امام را از نامش حذف کنم تا ببینیم در پایان این نوشتار او را در چه جایگاهی می‌توان یافت.

از دوران کودکی، همواره حسینی را دیده‌ام که به دعوت پیمان‌شکنان کوفه در مصافی نابرابر، گرفتار و به سخت‌ترین شکل ممکن قربانی دشمن زبون شده است. اما در آن ‌سوی میدان شمر، عمر سعد و عبیدالله را می‌بینیم که از تیزهوش‌ترین، شجاع‌ترین و حتی دین‌دارترین مردم روزگار خود هستند. شمری که در دوران علی (ع) فاصله اندکی تا تبدیل‌شدن به شهید شمر داشت. دشمنی که تنها به کینه و امید حکومت به جنگ پسر پیامبر برود، بسیار حقیر است. اما وای از دشمنی که از اعماق درون به کاری که می‌کند اعتقاد شرعی، قانونی و منطقی دارد و اینها در این گروه قرار دارند.

حسین بن علی (ع) گام‌هایی را برمی‌دارد که ساختار ذهنی متفاوت این مرد را نشان می‌دهد. او منابع بسیار محدودِ در اختیار خود را می‌شناسد. نشان می‌دهد که عوامل محیطی را نیز خیلی خوب می‌شناسد. امور سیاست، اقتصاد، مسائل اجتماعی، قوانین حاکمیتی و … را به‌خوبی می‌داند. رقیب را خوب می‌شناسد. مخاطبش را هم به‌خوبی درک می‌کند و همچنین می‌داند به امید چه کسانی باید اقدام کند. از این میان در زمانی درست (مرز زمانی حیات و ممات صحابه و نزدیکی حج) و به روشی درست‌تر (حرکت بدون جنگ همراه با خانواده) حرکت خود را آغاز می‌کند تا با فرصت‌جویی هوشمندانه (اقدام در قلب جهان اسلام و نه شهر مدینه)، تبدیل به موفق‌ترین و متمایزترین جنبش تاریخ بشر شود.

گام اول: حسین (ع) برای آغاز حرکتش، برای اصلاح امت جدش، نیاز به ایجاد حس اضطرار به تغییر را به‌درستی درک می‌کند. آن هم در مردمی که گویا خیلی هم از شرایط جدید حکومت اسلامی ناراضی نیستند. چون برای دنیایشان بهتر است. آن‌ها را چه به بازگشت به اسلام ناب. او به‌جای وعظ و خطابه و به‌جای تکیه بر قدرت ماورائی، دست به دیپلماسی عمومی می‌زند. او با تبیین نتایج راهبردیِ پیمان‌شکنی معاویه بر اساس مفاد صلح امام حسن (ع) و درخشان نمودن زیبایی‌های اسلام ناب که به لطف این خلیفه و آن فرماندار، این هم‌قبیله و آن قوم‌وخویش، از دست رفته، تلاش می‌کند و حس نیاز به تغییر را در مردم برمی انگیزد. او سه برنامه کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلندمدت دارد. کوتاه‌مدت، برای همراهی مردم با نهضتش، میان‌مدت برای آغاز جنبش‌های عدالت‌خواهی و بلندمدت، برای تأثیر بر حرکت تاریخی ملت‌ها. گویا در بخش کوتاه‌مدت، اباعبدالله (ع) توفیقی نیافت. تنها ۷۲ تن که نیمی را اقوام بنی‌هاشم تشکیل می‌دادند، این اضطرار را دریافتند. پس او گام دوم را برمی‌دارد.

گام دوم: حسین بن علی (ع) به تیمی نیاز دارد که او را در پیشبرد این تحول راهبردی همراهی کند. افرادی که دارای نفوذ اجتماعی باشند، به هدف او معتقد باشند، وفادار بمانند و خودشان مانع تغییر نباشند. در میان کشتگان عاشورا برخی از بهترین معلمان، دانشمندان، تجار، شمشیرزنان، سران قبایل، فرماندهان نظامی و علمای مذهبی را می‌بینیم که جز در عصر پیامبر و اندکی امام علی (ع)، چنین تجمعی (به نسبت جمعیت کل) از آن‌ها دیده نشده بود. اباعبدالله در این بخش توفیق بزرگی را از آنِ خود نمود. وقتی در سوی مقابل، شمر و عمر سعد و عبیدالله و شریح و … را دارید. باید در این سو حبیب و مسلم و ابالفضل و زهیر و … داشته باشید.

گام سوم: من برای اصلاح دین جدم به پا می‌خیزم. حسین بن علی (ع) اقدام به ارائه چشم‌انداز می‌کند. مگر دین پیامبر چه دارد که ارزش تبدیل‌شدن به چشم‌انداز را داشته باشد. آن‌هم فقط نیم‌قرن پس از پیامبر. روزی بزرگی به من گفت که در زمان ظهور امام عصر (عج)، گروهی از مسلمین می‌گویند او مسلمان نیست. اما مردم با دیدن اسلام اصیلی که ارائه می‌دهد، درمی‌یابند که اسلامشان عملاً نمایشی بی‌ارزش بوده است. چون دین اصیلی که مهدی موعود ارائه می‌دهد با چنان جذابیت و تفاوتی همراه است که ادیان و مذاهب و ملت‌ها را شیفته خود می‌کند. حسین (ع) در تلاش است نشان دهد مسلمین از چه شهد شیرینی به دورمانده‌اند.

گام چهارم: اباعبدالله نیازمند تبیین این چشم‌انداز در سطحی وسیع است. در عصری که خبری از تلگرام و اینستاگرام و فیس‌بوک نیست، همه باید مقصود او را دریابند. اوج هنر این مرد در این گام است. او در زمان حج که مردم دسته‌دسته به مکه می‌روند، به آنجا سفر می‌کند و هم‌زمان با آغاز مراسم حج از مکه خارج می‌شود تا در پاسخ به چراهایی که مردم از رفتار نامأنوس پسر پیامبر می‌پرسند، پاسخ‌هایی اساسی بدهد و چشم‌انداز خود را تفهیم کند. او در مسیری مستقیم به سمت کوفه نمی‌رود. نقشه حرکتی وی و محل برخورد کاروان ایشان با نیروهای حر بن یزید ریاحی، جایی بعد از کوفه است. به تصور دکتر احمد آکوچکیان، این اقدام برای دور ماندن از اتهام حکومت طلبی و حرکتی برای ایجاد ده‌ها سؤال دیگر و تعامل هرچه بیشتر با مردم صورت پذیرفته است. او به قول لیِدکا بر هدف متمرکز است.

مردی که سپاه دشمن و حتی اسبانشان را سیراب می‌کند، یک مرد معمولی با هدفی معمولی نیست. در ذهن حسین (ع) چه می‌گذرد؟

گام پنجم: درست است که او بهترین افراد را در کنار خود دارد. اما می‌داند که کافی نیست. حسین بن علی (ع) علاوه بر مردم، اهتمام عجیبی به آموزش و تربیت همراهان خود دارد. برای روز واقعه به مردان و زنانی نیاز دارد که جز رجزخوانی و نبرد، مهارت‌های دیگری نیز داشته باشند. ستاره این راهبرد، سخنرانی شب عاشوراست. جایی که افراد خود را در دوراهی ماندن و رفتن قرار می‌دهد. تا بازهم کیفیت گروهش افزایش یابد. او می‌داند که چند نفر کمتر و بیشتر تأثیری درنتیجه نبرد ندارد. اما می‌داند که کیفیت افراد باقی‌مانده چه ها که نمی‌کند. در میان رفتگان برخی از برجسته ترین مسلمانان وجود دارند. دکتر علی خادم الرضا از همکاران من در آکادمی مجازی ایرانیان، نیاز هر سازمانِ پیروزی را سرمایه های انسانیِ فرهیخته می داند. بِرند حسین (ع) شامل تجربیاتی است که مخاطبان و بینندگان از مجموعه اقدامات و همراهان ایشان دارند و خواهند داشت. لذا برای تبدیل‌شدن به یک نهضت مؤثر تاریخی، افراد باید بهترین عملکرد خود را نشان دهند. حسین (ع) این را می‌داند و لذا در تربیت ایشان جدی است. بد نیست برنامه تلوزیونی مورگان فریمن را با عنوان “حسین بن علی کیست؟” مشاهده کنید.

او طبقه بندی نیازهای آدم‌ها را خوب می‌شناسد. درحالی‌که رقیب وی با تهییج پایین‌ترین سطحِ نیازِ دین‌دارانِ گمراه شده و دنیاپرستان، هزاران نفر از آن‌ها را بسیج نموده است تا این دو روز را پیروزمندانه برگزار کند، اباعبدالله، تعداد محدودی را به روش تفکر راهبردی دوسطحی، تا سطح خودشکوفایی با خصوصیات اخلاق‌مداری، خلاقیت، فی‌البداهه عمل کردن، متعصب نبودن و پذیرش واقعیات بالا می‌برد. عباس (س) فی‌البداهه آب را از دهان بازمی‌گرداند و معلم ادب و اخلاق می‌شود. افراد حسین (ع) اگر تعصب داشتند، حر را نمی‌پذیرفتند. شما حاضرید کسی که شما را به محاصره انداخته ببخشید؟ زینب (س) اگر واقعیت را نمی‌پذیرفت هرگز نمی‌گفت: «جز زیبایی ندیدم.»

گام ششم: همان‌گونه که گفتم این رویداد به افسانه می‌ماند. اباعبدالله برای ایجاد اطمینان در نیروهای همراهش، باید تصویری از موفقیت را به آن‌ها نشان دهد. زهیر بن قین، تاجر امروز و رزمنده دیروز، در بین راه بارها از کنار کاروان حسین عبور می‌کند تا با او همراه نشود. معلوم نیست، در پشت درهای بسته، اباعبدالله به او چه نشان می‌دهد که ناگهان، ثروتش را رها می‌کند و در تیم ایشان قرار می‌گیرد. به رویدادهای شب عاشورا بنگرید. حسین (ع) به آن‌ها چه نشان داده است که: می‌چرخم و می‌رقصم و می‌نوشم از این جام. بی‌خود شده از خویشم و از گردش ایام. چرا در روز عاشورا، گروه وی برای حضور در میدان باهم رقابت می‌کنند.

از شاهکارهای این استراتژی موفق، پیوستن حر و اقوامش به سپاه حسین در میانه درگیری است. در اصول مدیریت از این گام برای همراهی بیشتر تیم، کاهش قدرت مخالفان تغییر و همراه نمودن افراد بی‌تفاوت نام برده می‌شود. حسین به واقع چه می‌کند؟ او در کدام دانشگاه درس مدیریت راهبردی خوانده است؟

گام هفتم: حسین نابغه‌ای دانش‌آموخته است. آموخته‌های اشتباه ما از ماجرای عاشورا بر دانش و نبوغ این مرد سایه افکنده است. او می‌داند هر چه هم این رویداد غم‌انگیز و سخت باشد، مانایی کوتاهی دارد. چند گلوی بریده، چند لبِ ‌تشنه، چند سر بر نیزه و چند ماجرای غم‌انگیز مگر چقدر باقی می‌ماند. او حتی برای کاهش تنِش تلاش می‌کند. هر مقطعی از حرکت، پیشنهاد مذاکره و توافق می‌دهد. حتی وقتی تنها در میدان مانده است، حتی وقتی آماده ذبح عظیم است. این مرد می‌داند بخش مهمی از یک حرکت است. او مفهومی به نام مدیریت استراتژیک آینده نگار را رونمائی می‌کند. نسخه‌ای بی‌بدیل از تحول و تغییری را معرفی می‌کند که پژواکش در طول تاریخ بپیچد. او حتی به دشمنش نیز به چشم فردی محتاج کمک نگاه می‌کند.

او منتظر آینده نمی‌ماند که چه نسخه‌ای برایش پیچیده خواهد شد. او آینده را هنرمندانه می‌سازد. او به دنبال گفتمان غالبی است که مدام مطالبه گر تحول، بهبود، عدالت و حرکت روبه‌جلو در بشریت باشد. پس باید این گفتمان را ایجاد کند. نتیجه اهتمام او بر تفهیم گسترده چشم‌انداز خود و تربیت نیروهایش در اینجا رخ می‌نماید. شما تنها به این دو جمله توجه کنید: «هیهات منا الذله» یا «اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید». او می‌داند که حکومت با کفر می‌ماند اما با ظلم نمی‌ماند. او معلمیِ تاریخ را در پیش می‌گیرد. به قول پیتر دراکر: «بهترین راه برای پیش‌بینی آینده، ساختن آن است». او در ترازی از رهبری قرار می‌گیرد که بشریت از هر نوعی، او را برای ارزش‌هایی که او سمبل آن‌هاست می‌ستاید. نه برای حاجاتی که برآورده می‌کند.

لیِدکا معتقد است تفکر در زمان عبارت است از درس گرفتن از گذشته، داشتن نگاه به آینده، اما اقدام بر اساس مقتضیات زمانِ حال. اینجاست که جمله معتبرِ «من کشته عبرت‌ها هستم» را بیش از حدیث احتمالی «من کشته گریه‌ام» می‌پسندم.

تحولات خاورمیانه نشان می‌دهد، آنچه جنبش‌های شیعه را برخلاف تروریسم سفاکِ سلفی، برای استعمار خارجی خطرناک می‌کند، آموزه‌هایی است که از این گام حسین (ع) به این نسل رسیده است. آموزه‌های مبتنی بر نبرد با ماهیت به‌جای ظواهر، مقاومت عزت مندانه، امیدواری به فردای درخشان بشری، اخلاق در نبرد، خلاقیت در تقابل و …

گام هشتم: دنیای یازدهم محرم با دنیای نهم محرم تفاوت‌های بزرگ زیادی دارد. نه‌فقط در بودن و نبودن حسین (ع)، بلکه طرفین داستانِ خیر و شر، عریان و بی‌واسطه، هر چه داشتند در معرض دید یکدیگر و تاریخ گذاشتند. پارادایم‌های زیادی فروریخت و قواعد بنیادی جدیدی بر تاریخ بشر حاکم شد. مسیح را مسیحیان نکشتند. اما حسین (ع) را، پسر پیامبر را، مسلمانان کشتند. دیگر مرزی وجود ندارد. دیگر پیام اسلام ناب، مطرح‌شده است. خلیفه وقت دستش به خون ‌آلوده است.

این دنیای جدید به قیمتِ خونِ یکی از بزرگ‌ترین رهبرانِ متفکرِ مصلحِ زمان ساخته‌شده است. پس باید از این پارادایم‌های جدید نگهبانی کرد؛ وگرنه تمام رشته‌ها پنبه خواهد شد. حالا می‌دانیم چرا دکتر شریعتی می‌گفت: «آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند و گرنه یزیدی‌اند».  علی بن الحسین (ع) بیش از آنکه امامِ بیمار باشد!!، یک نگهبان است. او یکی از سخت‌ترین دوران رهبری امامان شیعه را سپری نمود: در شدیدترین مراقبتها. اما صحیفه سجادیه، سندی شد برای ادامه ماجرای تحول.

اکنون با مردی که ۱۴۰۰ سال پیش، دانش مدیریت استراتژیک قرن بیست و یکم را بسیار عالی اجرا نموده چه باید کرد؟ این ها فقط سطری از داستان امام اباعبدالله الحسین (ع) است. از این منظر، امامِ بزرگ ما، یکی از پنهان‌ترین چهره‌ها در میانه تمام سر و صداهای ماست. اکنون می‌دانم چرا باید بر فراغ حضرتش ناله‌ها بزنم. این مرد اگر در مصدر حکومت بود، بشریت به کجاها که نمی‌رسید. این مرد اگر ولایت الهی هم نداشت، شایسته ستودن بود. در عصری که با سنگ و نیزه و پیمان شکنی و قطعه قطعه کردن از او استقبال کردند، او بر قله رهبری استراتژیک بشریت ایستاد. او امام است. امام همه بشر.

  • facebook
  • googleplus
  • twitter
  • linkedin
  • linkedin

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *