۶ چیزی که مانع نوشتن کتاب می‌شود

  • توسط admin
  • 6 قبل
  • 624
  • 0

چرا به فکر نوشتن کتاب افتادید؟

یکی از پرسش‌های اصلی من از شرکت‌کنندگان در جلسات مشاوره کتاب نویسی این بود که چطور شد به فکر نوشتن کتاب افتاده‌اند؟ زیرا اغلب این عزیزان افرادی تحصیل‌کرده بودند و در حیطه کاری خود سال‌ها تجربه داشتند. اما تصمیم گرفته بودند که برای نخستین‌بار کتاب بنویسند.

پاسخ آن‌ها به این پرسش به من کمک ‌کرد تا درباره دلایل و ریشه‌های ننوشتن کتاب توسط افراد متخصص اطلاعات بیشتری به دست بیارم.

از مجموع پاسخ‌های شرکت‌کنندگان در جلسات مشاوره به ۶ نتیجه کلی رسیدم که در ادامه آن‌ها را با شما در میان می‌گذارم. این‌ها را می‌توان برخی از مهم‌ترین موانعی دانست که باعث می‌شود، افراد متخصص به سراغ نوشتن کتاب نروند!

۱_برای نوشتن کتاب اعتماد به نفس پایینی دارم

به جرات می‌توانم بگویم نداشتن اعتماد به نفس در هر کاری، می‌تواند بزرگ‌ترین مانع بر سر راه انجام آن باشد. این موضوع در نوشتن کتاب خود را به شکل‌های گوناگونی نشان می‌دهد. یکی از متداول‌ترین اشکال آن، این است که افراد دانش و تجربه خود را دست‌کم می‌گیرند.

یعنی فکر می‌کنند چیز زیاد یا به دردبخوری برای گفتن به دیگران ندارند. وقتی ما از «دیگران» صحبت می‌کنیم، منظور افرادی هستند که قرار است مخاطب کتاب ما باشند. حال باید به این فکر کنیم که مخاطب کتاب ما کیست و چه ویژگی‌هایی دارد؟

پاسخ دقیق به این پرسش می‌تواند نشان دهد که دانش و تجربه ما در چه جایگاهی قرار دارد. به طور مثال یک مربی معمولی فوتبال در لیگ برتر را در نظر بگیرید. احتمالا او برای سایر مربیان تیم‌های لیگ برتر یا بالاتر از آن حرف زیادی برای گفتن ندارند.

زیرا آن‌ها تجربیات و دانشی هم‌سطح یا بالاتر از او دارند. در حالی که همین مربی تجربیاتی دارد که بدون‌شک می‌تواند برای مربیان تیم‌های سطح پایین‌تر و یا استانی بسیار با ارزش باشد.

پس همان‌طور که می‌بینید، دانش و تجربه ما کاملا نسبی است. فقط باید جایگاهش را به درستی پیدا کنیم و با انتخاب هوشمندانه مخاطب، برای نشر آن با اعتماد به نفس وارد عمل شویم.

۲_از انتشار کتابم می‌ترسم

آن‌چه که اغلب از آن به عنوان «ترس از نوشتن» بیان می‌کنند، به اعتقاد من «ترس از انتشار» است. زیرا نفسِ نوشتن کار ترسناکی نیست. خیلی از ما ممکن است در آرشیو خود صدها صفحه نوشته داشته باشیم که بنا به دلایل مختلف هیچ‌گاه منتشر نکرده‌ایم.

بخش زیادی از این حس از آن‌جا ناشی می‌شود که اغلب ما از قرارگرفتن در بوته نقد و قضاوت دیگران کمی می‌‌ترسیم و این موضوع برای بعضی به شدت دلهره‌آور است. به خصوص وقتی قرار است از ما اثری مکتوب منتشر شده و در دسترس دیگران قرار بگیرد.

زیرا شاید بتوان حرفی را که زده‌ایم، بعدا پس بگیریم یا حتی تکذیب کنیم! اما وقتی چیزی را می‌نویسیم، آن‌هم در قالب کتاب؛ به نظر می‌رسد تغییر آن به راحتی امکان‌پذیر نباشد. از این رو اغلب ما در این زمینه کمی گارد می‌گیریم.

این حس شبیه زمانی است که برای موضوعی به شخص یا سازمانی معترض می‌شویم. اما وقتی از ما خواسته می‌شود آن‌چه را می‌گوییم، بنویسیم، ممکن است با احتیاط بیشتری برخورد کنیم.

ولی نکته‌ای که وجود دارد این است تا زمانی که چیزی را منتشر نکنیم، به درستی متوجه نقاط قوت و ضعف کارمان نمی‌شویم. خوشبختانه در حال حاضر با پیشرفت روش‌های چاپ، این امکان وجود دارد کتابی را در تیراژهای پایینی مثلا بین ۲۰ الی ۱۰۰ نسخه چاپ کرده و به صورت محدود منتشر کنیم.

به این روش می‌توانیم بازخوردهای اولیه‌ای از مخاطبان کتاب خود دریافت کنیم که برای بهبود کتاب در ویراست بعدی و چاپ آن در تیراژ بالاتر بسیار مفید باشد. به این صورت نه تنها ریسک سرمایه‌گذاری اولیه کتاب بسیار پایین می‌آید، بلکه در اغلب موارد خواهیم دید همه چیز به آن وحشتناکی که فکر می‌کردیم، نیست.

۳_کتاب من باید کامل و بی‌نقص باشد!

مَثَلی هست که می‌گوید: «املای نانوشته غلط ندارد!» این ضرب‌المثل را به این صورت می‌توانیم به نوشتن کتاب تعمیم دهیم که کتابی کامل و بی‌نقص است که هیچ‌گاه نوشته و منتشر نشده باشد!

به نظر من هیچ کتابی «بهترین» نیست. زیرا هر کتابی هر چقدر هم که خوب، کامل و جامع نوشته شده باشد، همیشه این امکان وجود دارد که حداقل یک درصد آن را بهتر کرد. بسیاری از متخصصین تصور می‌کنند وقتی قرار است کتابی از آن‌ها منتشر شود (به خصوص نخستین کتاب) باید اثری کامل و بی‌نقص باشد.

اگر شما هم چنین تفکری دارید، باید بگویم شما به دردی به نام «کمال‌گرایی» مبتلا هستید. این خیلی خوب است که همیشه به دنبال خلق بهترین‌ها باشیم. اما برای رسیدن به این مطلوب باید مسیری را طی کرد که ممکن است در آن ده‌ها موفقیت و شکست کوچک را تجربه کنیم.

Untitled-3

من نمی‌گویم که همین الان استانداردهای خود را پایین بیاورید و هر چه به ذهن‌تان می‌رسد را در قالب کتابی تدوین کرده و منتشر کنید. شما باید استانداردی را برای سطح کتاب خود تعریف کنید که نه آن‌چنان بالا باشد که رسیدن به آن حداقل برای بار اول سخت و دست نیافتنی شود و نه آن‌قدر پایین باشد که مخاطب را فراری دهد.

یک حد متوسط در نظر بگیرید و سعی کنید کمی از آن بهتر باشید. مثلا همسر من با توجه به زمینه تخصصی‌اش در حال نوشتن کتابی در زمینه پژوهش است.

او پیش از شروع نگارش کتاب، بیش از ۱۰ عنوان کتاب مشابه و مطرح را مطالعه کرد. نقاط قوت و ضعف آن‌ها را بررسی کرده و با اضافه‌کردن تجربیات خود به آن‌ها هم‌اکنون در حال نوشتن کتابی است که شک ندارم از متوسط کتاب‌های مطرح در این زمینه یک سر و گردن بالاتر خواهد بود. ولی بدون‌شک بهترین، کامل‌ترین و بی‌نقص‌ترین آن نیست.

۴_نوشتن کتاب کار سختی است

در این مساله که نوشتن کتاب کاری سخت و زمان‌بر است، شکی نیست. اما اگر قواعد و اصول حرفه‌ای هر کار را یاد بگیریم، بدون‌شک انجام آن برای ما راحت‌تر و دلپذیرتر می‌شود.

من در جلسات مشاوره با عزیزانی صحبت می‌کردم که به نوشتن کتاب بسیار علاقه‌مند بودند و معلومات بالایی داشتند. اما نوشتن کتاب برای‌شان کاری سخت و طاقت‌فرسا جلوه می‌کرد. یا می‌گفتند به دلیل مشغله‌های کاری، فرصت کافی برای این کار ندارند.

اما وقتی به آن‌ها چند روش اصولی یا ترفند را یاد می‌دادم، می‌دیدند که این کار راحت‌تر از آن چیزی است که فکر می‌کردند. زیرا اغلب آن‌ها در حیطه تخصصی خود دانش و تجربه لازم را داشتند. فقط به روش‌ها و ابزارهایی نیاز داشتند که بتوانند آن را به درستی منتقل کنند.

مثلا یکی از مراجعین من روان‌پزشکی بود که می‌خواست کتابی درباره ارتباط موثر بنویسد. به من می‌گفت اغلب روزها درگیر جلسات مشاوره و بعضا تدریس است و فرصت کمی برای نوشتن دارد.

وقتی برنامه کار روزانه او را دیدم، متوجه شدم او هر روز نیم ساعت برای پیاده‌روی به پارک می‌رود. از طرفی حدود یک ساعت از وقت روزانه‌اش هم صرف رفت و برگشت به محل کار با ماشین شخصی می‌شود؛ اگر به ترافیک نخورد!

به او پیشنهاد دادم از این فرصت‌ها استفاده کرده و با ریکوردر موبایل هر روز بخش‌هایی از کتابش را ضبط کرده و فایل آن را برای پیاده‌ْسازی متن به تایپیست بدهد. روان‌پزشک داستان ما به کمک همین روش توانست در کمتر از یک ماه پیش‌نویس کتابش را آماده کند.

۵_برای نوشتن کتاب برنامه‌ای ندارم

سال‌ها فعالیت مطبوعاتی به من ثابت کرده اگر برای انتشار روزنامه‌ها و مجلات زمان‌بندی خاصی وجود نداشت، احتمالا بعضی از روزها کیوسک‌های مطبوعاتی چیزی برای فروش نداشتند!

شاید این ادعای من کمی اغراق‌آمیز باشد. ولی واقعیت آن است که داشتن برنامه و زمان‌بندی باعث می‌شود همه عوامل یک نشریه و روزنامه خود را مکلف به انجام کارهای‌شان کند.

مثلا من می‌دانم اگر تا ظهر یکشنبه هر هفته یادداشت ستون «دانش فضایی»‌ام را برای روزنامه جام جم ارسال نکنم، چهارشنبه‌ها جای ستونم در روزنامه خالی است! گاها پیش آمده به دلیل فشردگی برنامه‌هایم، یادداشتم را در زمان‌های استراحت بین کلاس‌هایم نوشتم!

برای نوشتن کتاب هم باید به همین روش عمل کرد. حتما باید جدول زمان‌بندی تهیه کرد و به آن پایبند بود. مثلا وقتی با خود قرارداد می‌کنید که هر هفته یک فصل از کتاب‌تان را بنویسید، خواهید دید نوشتن کتاب و تهیه پیش‌نویس آن قرار نیست ماه‌ها و سال‌ها طول بکشد!

۶_برای نوشتن کتاب انگیزه‌ای ندارم

ما معمولا کاری را انجام نمی‌دهیم،‌ مگر آن‌که برایش دلیل داشته باشیم. اما وقتی برای انجام کاری انگیزه داشته باشیم، سعی می‌کنیم آن را به بهترین شکل انجام دهیم. مثلا به سر کار می‌رویم، چون به درآمدش نیاز داریم. اما اگر کاری به ما سپرده شود که با انجام آن ارتقای شغلی می‌گیریم، بدون‌شک انگیزه بیشتری برای انجامش خواهیم داشت.

در زمینه نوشتن کتاب هم قضیه به همین شکل است. مثلا:

دانشجو یا پژوهشگری برای تقویت رزومه خود کتاب می‌نویسد.
فردی برای ارتقای جایگاه اجتماعی و شغلی خود کتاب می‌نویسد.
فردی برای کسب درآمد و یا افزایش آن، کتاب می‌نویسد.
فردی به عنوان دغدغه‌ای شخصی یا از روی علاقه به نوشتن کتاب روی می‌آورد.
مدرس یا استادی برای معرفی بهتر و افزایش شهرت خود کتاب می‌نویسد.
و …
حال باید ببینید هدف و انگیزه اصلی شما برای نوشتن کتاب چیست؟ اگر آن را به درستی مشخص کنید، به عنوان متخصص نسبت به نوشتن کتاب بی‌انگیزه نیستید.

فرض کنید به عنوان مدیر یک کسب و کار در دیدارهای کاری مهم به طرف مقابل‌تان کتابی را هدیه دهید که خود نوشته‌اید. بدون‌شک این کتاب می‌تواند بهتر از هر کارت ویزیتی برای معرفی شما عمل کند.

یا تصور کنید مدرس هستید. اگر در حیطه تخصصی خود کتابی داشته باشید، چقدر به ارتقای جایگاه کاری شما کمک می‌کند؟ نکته جالب توجه این است که بخش قابل توجهی از مخاطبان وب‌سایت علم‌نگار به واسطه مطالعه کتاب «آموزش نویسندگی علمی» با من آشنا شده و از خدمات آموزش حضوری و غیرحضوری ما در علم‌نگار استفاده کرده‌اند. مشابه چنین تجربه‌ای را در افراد مختلفی نیز که با آن‌ها همکاری داشته، از نزدیک دیده‌ام.

در پایان باید به این موضوع اشاره کنم که:

نداشتن کتاب و اثری مکتوب برای شما به عنوان یک فرد متخصص، کسر شان و جایگاه محسوب نمی‌شود. اما داشتن آن می‌تواند فرصت‌های جدیدی را برای پیشرفت در پیش روی شما قرار دهد.

نویسنده:محمدرضا رضائی (سایت علم نگار)

  • facebook
  • googleplus
  • twitter
  • linkedin
  • linkedin

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *